چند خبر خوب

- بالاخره جواب امتحان فرانسه بعد از سه ماه اومد که خوشبختانه تو دلف سطح A2 قبول شدم. حالا کلی برنامه برای سال جدید دارم که اگر وقتی باشه و حجم کارها کم باشه انجامش میدم، خیلی دلم میخواد بشینم برای B1 بخونم ولی اینقدر سرم شلوغه که دیگه وقتی نمونده.  

- یک ایمیل هم از سوریه اومده که گفته مورد شما در دست مطالعه است که خدا رو شکر دیگه از in process دراومده حالا ما که این همه صبر کردیم اینم روش تا ببینم بالاخره این مدیکال ما میاد یا نه.  

- خوشبختانه اون چند روز تعطیلی هم سرکار نرفتم و تو خونه فقط با بچه ها فیلم دیدیم و بیرون رفتیم، حالا کلی انرژی برای این ماه و بعد از عید ذخیره کردم چون تا عید باید اضافه کار اجباری داشته باشیم. البته من که گفتم نمی تونم هر روز را بیام چون کلی کلاس دارم حالا ببینم اونا چقدر موافقت میکنند. 

خلاصه که فعلاً کلی کار دارم تا ببینم چه مقدارش را می تونم انجام بدم.

روز تعطیل

گاهی اوقات ترس از دست دادن موقعیت ها آدمها را در زمینه کاری به سکوت وا میدارد، ما مردم عادت کردیم همیشه بهمون زور بگویند و اصلاْ حرفی نزنیم و بدون چون و چرا اجراش کنیم.  

امروز سر میز غذا صحبت از تعطیلات هفته آینده و گرون شدن بلیط های هواپیما شد، من از معاون اجرایمون پرسیدم روز یکشنبه هفته آینده که بین دو تعطیلی است شرکت تعطیل نیست؟ (چون بعضی از شرکتهای خصوصی اینجور روزها رو تعطیل می کنند). اونم با یک مکث جواب داد: نه، نه تنها اون روز رو تعطیل نمیکنیم بلکه فرداش که تعطیل رسمیست شرکت باز است و همه باید سرکار حاضر باشند. خلاصه همه سر میز غذا نشسته بودند و یک نفر هم اعتراض نکرد، که ای بابا روز تعطیل رسمی کی اومده سر کار که ما دومیش باشیم. فقط من گفتم: کی روز تعطیل میاد سر کار؟ بعد یکی دونفر به شوخی گفتند: اون روز کار کردن درست نیست و اصلاْ گناه محسوب میشه و از این حرفها، و همون کسانی که همیشه به برنامه های شرکت اعتراض دارند (البته نه جلوی مدیر عامل) حرفی نزدند. منم بعداْ رفتم به همکارها گفتم: بابا یک صدایی، یک حرفی، نمیشه که هر چی بگویند شما هم بگویید چشم. حالا نمی‌دونم تصویب میشه یا نه، ولی این جماعتی که من می‌بینم اگه بگویند روز تعطیل بیایید کسی اعتراض نمی‌کنه. حالا کلی داستان دارم بابت این مسائل که بعداْ سر فرصت براتون می‌نویسم. یکی از همکارها به شوخی میگه آخر سرت رو به باد می‌دی، هی مدام میری با اینها صحبت می‌کنی. نمی‌دونم درسته یا نه ولی من آدمی نیستم که هر کس هر جور زور بگه منم بگم چشم به هر حال حرفم رو می زنم.

نمی‌دونم عیب از اون فرد بود یا کس دیگه، ولی کلاْ آدم خیلی خوبی بود. خودش می‌گفت تازه بازنشسته شده و قبلاْ در ادارات دولتی مشفول بکار بوده. البته سابقه کار در شرکتهای خصوصی رو نداشت و نمی‌دونست در بخش خصوصی فقط باید بگی چشم و کار رو انجام بدی. اگر طرح یا ایده‌ای داری فقط باید عنوان کنی، اگر اجرا شد که بهتر و اگر نشد دیگه نباید دنبالش رو بگیری. متاُسفانه تو جامعه ما تا بخوای یک ذره از دیگران متفاوت باشی زود زیر پات رو خالی می‌کنند و طوری رفتار می‌کنند که خسته شی و خودت ولش کنی. والا چند روزی هست که مدیر اداریمون نیومده و زمزمه‌هاش هست که دیگه نمی‌یاد و خودش رفته. حالا این آدم هم دچار چنین اشتباهی شد و دیگه نتونست تحمل کنه. 

یک روز قبل از اینکه نیاد یک جلد دیگه از کتابهای خانومش رو با نام زخم کهنه واسم آورده بود که بخونم و فعلاْ که کتاب دست ما مونده تا تمومش کنم و بعد بهش برگردونم.