آفتابه سازی

داشتم سر میز با بجه ها راجب کنکور و امتحان نهایی صحبت می کردم از اینکه کنکور تو سالهای آتی برداشته میشه و جمع معدل هر سال تعیین کننده رشته است. 

   پسرم گفت: آره دیگه اگه معدل خوب باشه می تونیم رشته خوب بریم اگه طرف تنبل باشه که رشته آفتابه سازی فلان شهر دور افتاده قبول میشه. یکدقعه دختر کوچیکم گفت: إ! .. واقعأ ! مگه رشته آفتابه سازی هم هست؟

 همه زدیم زیر خنده؛ خودشم قش کرده بود از خنده.  

 

خلاصه اینم از امشب ما.

هیچ وقت فکر نمیکردم که خسی در میقا ت جلال رو تو این ایام حج بخونم. ابتدا که شروع به خوندن کردم فقط به عنوان یه سفر نامه میخوندم ولی کم کم که جلو رفتم خیلی تأثیر گزار بود. به قول جلال که از قول یه نویسنده دیگه نقل کرده یک آدم فقط یه جفت چشم نیست و در سفر اگر نتوانی مو قعیت تاریخی خودت رو هم عین موقعیت جغرافی عوض کنی کار عبثی کرده ای. یه چیزی که یاد گرفتم این بود که ازاین به بعد هر جا رفتم یادداشت کنم نه اینکه فقط برم و بیام یه چیزی هم ببینم بعدم از خاطرم بره چون در هر سفر تنها چیزی که میمونه همون تجربست که کسب میکنی به هر حال مهم اینه که این کتاب رو خوندم حالا شنبه باید برم بدم و کتاب دیگه بگیرم. خوشبختانه مسئول کتاب خونه باهم راه میاد حالا هر چی هم طول بکشه چیزی نمیگه. حالا تا برم ببینم دیگه چی داره.