دوران کودکی ۲

خونه‌های زمان بچگی ما معمولاَ به دو قسمت تابستانی و زمستانی تقسیم می‌شد که اکثر خونه‌ها برای قشنگی و استفاده از آب در هوای گرم تابستانی یک حوض وسط حیاط داشتند حالا اندازه‌ها متفاوت بود و بزرگ و کوچک داشت. من از زمان قبل از مدرسه چیز زیادی یادم نیست ولی تصویر خونه‌ای که قبل از مدرسه توش زندگی می‌کردیم را تو ذهنم هست. خونه حیاط بزرگی داشت که وسط حیاط یک حوض خیلی بزرگ بود و همیشه پر بود از آب، مخصوصاَ در تابستان نمایی خاص به حیاط می‌داد. نقل قول از مادرم من اصلاَ بچه بازیگوشی نبودم خیلی ساکت و آرام، حالا نمی دونم اون لحظه دور و بر حوض به اون بزرگی چیکار می‌کردم که افتادیم تو حوض و تو آب دست و پا می‌زدیم، به صورت خیلی اتفاقی برادرم متوجه دست و پا زدن من تو آب می‌شود و با صدای بلند فریاد می‌زند تا مادرم متوجه شود و به کمکش بیاید ولی خودش در اون لحظه نجاتم می‌دهد. 

بعدها که صحبتش می‌شد برادرم به شوخی می‌گفت زندگیتو مدیون من هستی من اگر نجاتت نمی‌دادم حالا اینجا نبودی. برادر عزیزم ممنونم از اینکه من را نجات دادی و من هم تونستم تو این زندگی پر از دردسر با همه بدیها و خوبیهاش دست و پنجه نرم کنم تا شاید بتونم خودم را نجات بدهم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد