۱. ما ملت ایران اصلاً تشکر کردن رو یاد نگرفتیم، اگه کسی واسمون کاری انجام بده ازش تلبکار هم هستیم و یه تشکر خشک و خالی هم نمیکنیم حالا ببینید جریان چی هست. شرکتمون تصمیم گرفته تو چندین نمایشگاه تو کل کشور شرکت کنه که اولینش همین امروز اول شهریور ماه تو زاهدان برگزار میشه. من هم که مدیر بازرگانیشون هستم مسئول هماهنگی تمام این کارا هستم. خلاصه وضع بلیتم که میدونید الان چیه، اسمشو میشه گذاشت بحران ملی، خلاصه مدیر کارخانمون تصمیم گرفت تنهایی خودش بره زاهدان، حالا کو بلیت! به هر کجا زنگ میزدن بلیتی در کار نبود، من هم دیدم این همه این در اون در زدن نتونستن بلیت گیر بیارن گفتم یه آشنا دارم تو فرودگاه میتونه پای پروازشما رو بفرسته برین. خلاصه با کلی هماهنگی این آقا رفت زاهدان، حالا فردا صبحش که رسیده اونجا من زنگ زدم ببینم کارا خوب پیش رفته، پرواز خوب بوده یا نه ! گفت آره البته آشنای آقای مدیر عامل هم بوده و اون همه کارا رو کرده و بلیت گرفته ما هم اومدیم، منو میگی پشت تلفن خیلی اعصابم خورد شد با خودم گفتم خوبه تا ساعت 12 شب قبل من زنگ زدم هماهنگ کردم که اقا رفته حالا چون می خواد کار منو بی ارزش کنه ابنجوری میگه، یعنی شما خیلی کاری نکردی و یکی دیگه کارو انجام داده. حالا میگه آره پرواز هم خالی بود جا زیاد داشت ما هم گرفتیم اومدیم . گفتم دیگه من باشم که واسه اشخاصی مثل شماها به کسی رو بندازم. خلاصه حالا دیروز باز مدیر عامل میخواست بره زاهدان باز دیدم در به در دنبال بلیتن و هی میگن خانوم فلانی شما آشنا ندارین گفتم مدیر کارخانه که با آشنای مدیر عامل رفته حالا خود مدیر عامل در بدر دنبال بلیته! ایشون که آشنا داشتن تو فرودگاه چرا به آشناشون نمیگن واسشون بلیت بگیره! ایشون که واسه مدیر کارخونه اون شب بلیت گرفتن خوب امروزم بگیره. با خودم گفتم حالا برین دنبال بلیت تا بفهمین. نه تنها تشکر نکردن بلکه کارتم بی اهمیت جلوه دادن. حا لا هم همون آشنا بره بلیت بگیره.

 ما ملت عادت کردیم از خود راضی باشیم حالا کی میخوایم درست بشیم خدا میدونه.

۲. خب امروز هم جمعه است و ما هم چنان تو خونه. اینقدر خستم که حوصله هیچ کاری رو هم ندارم کلی هم کار دارم که هیچ کدوم الحمدالله انجام نشده. چند تا مراسم عروسی و مهمونی هم دعوت شدیم که چون شهرستان بود اصلاً حوصله نداشتم این همه راه رانندگی کنم برم باز خسته تر برگردم . فعلاً که فقط کلاس فرانسه رو میرم بدون این که لای کتابو باز کنم، یه کتابه gmat هم گرفتم که هنوز فقط 2۰ صفحه خوندم اونم مونده.

۳.  این هفته اگه بلیت گیر بیارم از طرف شرکتمون واسه نمایشگاه باید برم لرستان اگه گیر بیاد.

۴.  در ضمن امروز روز پزشک هم هست که به دوستم مازیار تبریک میگم انشالله که اونم همیشه خوب وسرحال باشه.

۵.  حالا بعدازظهر پسرم از اردو تیم ملی بر میگرده که باید برم فرودگاه دنبالش فعلاً که دیگه خبری نیست تا هفته بعد ببینیم چی پیش میاد.

نظرات 3 + ارسال نظر
ehsan جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:06 ب.ظ

salam, taze ba web loget ashna shodam, ravon v khob minevisi, moshtari shodam,

movafagh bash

سید جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:25 ب.ظ http://bijaraz.blogsky.com

سلام و................

امیرحسین جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 01:12 ب.ظ http://www.apvt.blogsky.com

سلام.
وب خوبی داری.
تقاضای تبادل لینک دارم.
اگه مایلید تو سایتم یه نظر بدید.:
www.apvt.tk
همچنین با آمدن به سایت ما وکپی کد افزایش آمار بازدید خود را روزی ۴۰۰ تا به بالا کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد