در شبستانی سرد

از آن بیشه ی دور

تکنوازی به صدا می آید

نا له ای از آه یک درد،

به گوش می رسد

در لحظاتی،

همچون آوایی جانگداز،

تا کنون نشنیده ام

صدایی همانند یک رعد

از گوشم می گذرد

صدا، صدای آشناست

صدایی که تکنواز تو را در می دهد

و در لحظات واپسین زندگی

نام تو را می خواند.

نظرات 2 + ارسال نظر
هخامنش جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:05 ب.ظ http://atashkade.persianblog.com

سلام ستاره شرق

باید رفت
تن را برای کرم‌ها وانهاد
کرم‌ها جشن لاشه دارند
باید خوراک‌اشان داد
آن بازمانده‌ی بی تن
سبک و آرام
باید بُرد
به ناکجا آباد
به ناشناخته
به شهری در خیال
به پاکی‌ها
به زلال
به سیاهی پر روشنا
به تاریکی سرشار از نور
و ازین سیاه‌دلان گریخت
از تباهی دور شد
از مرداب و گنداب گریخت

ساره جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:35 ب.ظ http://sarehetanha.persianblog.com

آسمان را در آغوش کشیدم
و باز فهمیدم حضور داشتن و احساس نشدن چقدر غمگینانه است
وقتی چیزی را در آغوش می کشیدم حس می کردم خیلی مهربان شده ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد