حکایت خرما خوردن


دو روز پیش صبح خواب موندیم .من با عجله بیدار شدم و پسرم رو بیدار کردم .آخه تمرینات شناش هر روز ، هم صبح شده هم بعدازظهر. همینطور که با عجله داشتم حاضرش می کردم بهش گفتم:ما مان جون شیرت رو امروز باید با خرما بخوری.اونم که اون موقع صبح سوال پرسیدنش گل کرده بود پرسید: آخه چرا باید با خرما بخورم ؟؟
من اصلا دوست دارم شیر رو تنهایی بخورم...بدون خرما..
منم که دلم مثل سیرو سرکه می جوشید از این که دیر شده بود و الآن به تمرینش نمی رسه گفتم :ما مان جون قربونت برم اگه خرما بخوری قند خونت بالا می ره .باعث می شه سر صبحی تو آب سر گیجه نگیری.
یک دفعه با تعجب بهم نگاه کردو گفت:یعنی اینکه خونم زیاد می شه؟؟ بعد میره تو سرم؟؟
(جای شما خالی تو اون حال و احوال صبحی همراه با شادی و خنده رو هر دومون شروع کردیم.)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد